#رسول_یاراحمدی#طارق_خراسانی#کلاسیک#mastaneh2

سر برده بر خرابه ی دیوارِ خویشتن

هر لحظه ام گذشت در پی انکارِ خویشتن

آوار شد به سر، همه ی زندگانی ام

در انتظارِ دیدنِ آوار خویشتن

در من نشسته درد و هزاران هزار غم

از آن زمان که رفته به دیدارِ خویشتن

در خود نشسته، خسته و بغضی شکسته ام

عمری قیام کرده به آزارِ خویشتن

دشمن درون ذهن خودم جا گرفته است

کی ذهن دشمنم بشود یارِ خویشتن

دردا که درد چاره رفتن نشد مرا

من ماندم و دوباره گرفتارِ خویشتن

✍طارق خراسانی

سبک کلاسیک

باشماره M194 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.

#صدیقه#بیگلری#پناه#فعل#بی#انقطاع#سپید#mastaneh2

انقطاع

پیش از واژه، زاده شدی؛

پیش از بودن.

در هر «می‌خواهمت»،

هنوز صرف می‌شوی—

من،

در هر تپش، ادامه‌ات می‌دهم؛

مثل نفسی که نمی‌گذرد،

مثل شعری که خودش را می‌نویسد.

در زبانِ پوستم،

حاضرِ همیشه‌ای.

تو در گردشِ سیاراتی،

در انحنایِ کهکشان،

در خوابِ پرنده‌ای که مهاجرت را از یاد برده—

ای فعلِ بی‌انقطاعِ هستی.

✍صدیقه بیگلری (پناه)

باشماره M186 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.

#صدیقه_بیگلری#وقتی_صلح_سیاه_می‌شود#پناه#نیما#دهه۳۰#mastaneh2

وقتی صلح، سیاه می‌شود"

جنگ که شعله‌ور شود،

حجمِ ریه‌هایم

دینامیت می‌شود.

هر صبح که از جهنم بازمی‌گردم،

هذیان‌هایم را

تا می‌کنم—

مثلِ نامه‌ای ناتمام،

و در جیبِ کتِ سربازی‌ام می‌گذارم.

سرفه‌هایم را

در یقه پنهان می‌کنم.

صدای بمب‌ها

در جانم می‌پیچد؛

خون و دود

از ذهنم پاک نمی‌شود.

زخم‌هایِ جنگ،

خواب را از تنم می‌بلعند.

ترکش‌ها

در خاطرم لانه کرده‌اند،

و نبرد…

مثلِ ماریِ سرخ

در رگ‌هایم می‌خزد.

در کابوس‌هایم،

چشمانِ صلح

به سیاهی می‌روند.

و من،

تفنگم را

در خواب کفن می‌کنم —

امّا هنوز،

صدای ماشه

از سکوتِ من

می‌گذرد.

✍صدیقه بیگلری

سبک:نیمادهه۳۰بلوغ‌نیما

باشماره M184 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.

#شاعر#سه‌گانه‌ی"سَلخ و صدا"#پناه#سپید#سورئال#mastaneh2

سه‌گانه‌ی "سَلخ و صدا"

روایتی سورئال از زن، زخم و رهایی

ــــــــــــــــــــــــــــــ

چهلدارِ زندگی

من زنم؛

چهلدارِ زندگی.

بر شانه‌هایم،

قرن‌ها گهواره تاب خورده‌اند

و خاکستر اجاق‌ها

بر گونه‌ام جا مانده‌ است.

هر صبح،

با زخم‌هایی تازه،

لبخند می‌پوشم

و در گهواره‌ای از دود

نفس می‌کشم.

اما کسی

صدایم را

از میان دیوارها نشنید.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

سَلخ

آزادی‌ام را

با چاقوی خطابه بریدند؛

خونش

بر لبه‌های قانون خشک شد.

از کودکی به ما گفتند: «نخند!»

که زن اگر بخندد

دیوارها فرو می‌ریزند…

ولی من،

با هر خنده

دیواری را لرزاندم؛

با هر اشک

فصل تازه‌ای نوشتم

بر پوستِ ستم.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

زنِ آینده

من،

در رؤیای کودکم،

زنی‌ام

که شانه‌هایش را

آفتاب می‌بافد.

صدایم

دیگر در گلو نمی‌سوزد؛

در خیابان جاری‌ست،

در نامِ مدرسه‌ها،

در رنگِ دیوارها،

و در خنده‌هایی

که دیگر پنهان نمی‌شوند.

من زنم،

و این‌بار

کسی مرا

به سَلخ نمی‌برد.

باشماره M165 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.

#صدیقه_بیگلری#پناهگاه_بوسه#پناه#سپید#mastaneh2

"پناهگاهِ بوسه"

لب‌هایم

مثل میوه‌ای‌ رسیده

در تبِ دستانت ترک می‌خورد.

بوسه‌ام را ممنوع کرده‌اند

ـ اما تو ـ

با انگشتانت

قانون را از روی پوستِ من پاک می‌کنی.

هر بار که دهانم به دهانت می‌رسد

شهر

از سقفِ خودش فرو می‌ریزد،

و کوچه‌ها

از عطرِ ما خیس می‌شوند.

من،

آخرین بوسه را

پشتِ زانوهایت پنهان کرده‌ام؛

جایی که هیچ پلیسی

راهش را بلد نیست.

صدیقه‌بیگلری

باشماره M164 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است