#بلوغ#الهام_نجاتی#پرستو#mastaneh2
بلوغ
شب که میرسد، سکوتی غمانگیز
دور تا دور، سیاهی سر میزند
در دل تاریکی، نام تو میخوانم
و موج آوای تو در من میپیچد،
مثل پرندهای که از شوق به پرواز آمده.
تو، در دوردستها، تصویر شیرین منی
دریا و من، تشنهام،
مهر تو را میطلبم،
چون ماهی در عمق آب، با آرزوهایم.
این شعلهی وجود، با هر نفسم
جانی میافروزد،
گواه این شوق عمیق است
که در دل زندهام،
و سکوت شب،
تنها گواه درد دوری است.
دوران بلوغ، چه قسمتی از زندگی
که در آن، کلمات پنهان میشوند
و احساسات در موجی از تغییر
میرقصند،
جستجو در تاریکی
برای روشنایی نام تو.
در این سطرها،
من مینگارم دلتنگی را،
چون بلوغ،
پلی است به سوی ناشناختهها.
✍️الهام نجاتی (پرستو)
شعر با شماره M234 در کنگره جهانی ادب و هنرمستانه بنام شاعر ثبت گردید .
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ ساعت 12:58 توسط محمد صهبایی بزاز متخلص به صهبآ