تَرَک شیشه .

آرزوهایم

شیشه‌های ترک‌خورده‌ای‌اند

در کف خیابان‌های خیس

نور چراغ‌های سرد

در لایه‌های شکستگی‌شان می‌لرزد.

خاطرات

به دیوارهای ترک‌خورده‌‌ی ذهنم ، چسبیده‌اند،

هر صدا

در سکوت شهر

تیر می‌کشد،

در گوش‌های خسته‌ام.

اشک‌هایم

قطره‌های باران

روی شیشهٔ سرد،

داغ فقدان ،

مثل شمعی در تاریکی

سینه‌ام را می‌سوزاند

بی‌آنکه روشنایی بیاورد.

تصویر تو

در آلبوم خاطره‌ها

لبخند می‌زند ،

یک شعلهٔ دور و بی‌زمان

که انگشتان من

فقط می‌توانند لمس کنند،

بی‌آنکه آن را به خود بیاورند.

من،

میان سایه‌های شهر،

خیابان‌های خیس از نور و باران،

با هر قدم،

فقط تو را میخوانم ،

در قاب خاطرات،

در شعله‌ی خاموشی از امیدهایم.

✍️مَستانه‌تهرانی🎨

باشماره M225 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.