بی تابی

غم در دلم از رفتن تو جان بگیرد

غوغا کند در سینه ام طوفان بگیرد

عشقی پی تاوان، کنون تاوان بگیرد

ديشب دعا كردم سرت سامان بگيرد

تقدير، از لبهاى تو فرمان بگيرد

بس موجِ فریادم به اوج کهکشان بود

هر پنجره در چشم من آتشفشان بود

فریادم از خلق جهان دیشب نهان بود

ديشب نگاهم تا سحر بر آسمان بود

بغضم تَرَك برداشت تا باران بگيرد…

هر چند در دل بحر غم در جَزر و مَد بود

مرغ دعایم راهِ زیبایش بَلَد بود

ذرّات عالم مرغ جانم را مدَد بود

انگار، چشمِ آسمان هم در صدد بود

از خاك، يك همراهِ هم پيمان بگيرد…

تصویر چشمانت، تداعی کرده غم ها

غم ها به تصویر تو می رقصند و تنها

جای دلم خالی به دستان تو ، اما

اى كاش از بومِ حضورت ، رنگِ غم را

آن قطره هاى كوچكِ رقصان، بگيرد…

من بی تو چون موج خروشانی به ساحل

چون لیلی سرگشته در هر کوی و محفل

دارم دعایی روز شب، منزل به منزل

يك لحظه در خود گُم شوى تا خالقِ دل

دستِ تو را در دستِ خود، يك آن، بگيرد…

بَد می زند غم تا سحر بر دیده ام زُل

وآنی که می‌گفتی بیا آورده بلبل

خوانم دعایی تابه دستان پر از گل

يلداترين شبهاى ترديد و تَزلــزُل

در صبحگاهِ باوَرَت پايان بگيرد

باشد همه دست دعایم، حائل تو

بینِ خدا و عشق، حدِّ فاصلِ تو

گرعشقِ بی رحم‌ست تنها حاصل تو

عاشق بمانی عشق ،اما از دل تو

اين آزمونِ سخت را آسان بگيرد

از من چه می پرسی؟ بیا، انبوهِ دردم

من روز و شب با دردهایم در نبردم

بی تابی ام تنها برای توست، هردَم

من لحظه ى بيتابى ام را نذر كردم

تا زندگى در لحظه هايت جان بگيرد…

مخمس با تضمین از غزل (بی تابی)

✍بانو غزل آرامش

مهمان کنگره مستانه

باشماره M297 بنام شاعر در کنگره جهانی مستانه ثبت است.